اولین شاهکار
نیوشای عزیزم دیروز صبح ساعت 6 که از خواب بیدار شدی بر عکس روزهای دیگه که بلافاصله بعد از شیر خوردن میخوابیدی اصلا خواب تو چشمات نبود و دلت میخواست بیدار باشی و شیطونی کنی منم نذاشتمت توی تخت خودت و توی تخت خودمون گذاشتمت و خودم کنارت نشستم بابایی هم دیگه بیدار شده بود از خنده های تو شیطون.... داشتیم نگاهت میکردیم و برات میخندیدیم که یهو دیدم تقلا کردی و دمر شدی وای خدایاااااااااااااااا چقدر ذوقتو کردم اما با وجودیکه هر دو دستت زیر بدنت گیر کرده بود انگاری میدونستی که یه کار خارق العاده انجام دادی چون خودتم میخندیدی بلندت کردم و بوسه بارونت کردم.... این عکس رو هم دیشب ازت گرفتم بعد از اینکه به زور دسته...
نویسنده :
مامان پرنسس
15:07